انصار آل محمد(ص)

انصار آل محمد(ص)

انصار آل محمد للرد علی النواصب

طبقه بندی موضوعی


الکامل فی التاریخ
ابن الأثیر
دارالکتب العلمیه
ذکر بعض سیرته - رضی الله عنه عمر بن الخطاب
ج2 ص 458

...فقال: یا ابن عباس، أتدری ما منع قومکم منهم بعد محمد، صلى الله علیه وسلم؟ فکرهت أن أجیبه فقلت: إن لم أکن أدری فإن أمیر المؤمنین یدرینی! فقال عمر: کرهوا أن یجمعوا لکم النبوة والخلافة فتبجحوا على قومکم بجحاً بجحاً، فاختارت قریشٌ لأنفسها فأصابت ووفقت. فقلت: یا أمیر المؤمنین، إن تأذن لی فی الکلام وتمط عنی الغضب تکلمت. قال: تکلم. قلت: أما قولک یا أمیر المؤمنین: اختارت قریشٌ لأنفسها فأصابت ووفقت، فلو أن قریشاً اختارت لأنفسها حین اختار الله لها لکان الصواب بیدها غیر مردود ولا محسود. وأما قولک: إنهم أبوا أن تکون لنا النبوة والخلافة، فإن الله، عز وجل، وصف قوماً بالکراهة فقال: (ذلک بأنهم کرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم) محمد: ..... فقال عمر: هیهات هیهات! أبت والله قلوبکم یا بنی هاشم إلا حسداً لا یزول. فقلت: مهلاً یا أمیر المؤمنین، لا تصف قلوب قوم أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً بالحسد والغش، فإن قلب رسول الله، صلى الله علیه وسلم، من قلوب بنی هاشم. فقال عمر: إلیک عنی یا ابن عباس.
عمر گفت:ای ابن عباس،آیا مى دانى چرا بعد از محمّد(ص) قوم شما خلافت را از شما (بنى هاشم) دریغ داشتند؟ من دوست نداشتم جوابش را بدهم، لذا گفتم: اگر از سبب آن آگاه نباشم، امیرالمؤمنین! (یعنى عمر) مرا به آن آگاه خواهد ساخت.
گفت: چون مردم نمى خواستند نبوّت و خلافت در یک خاندان جمع شود و آنگاه شما بر مردم فخر کنید! از این رو، قریش براى خود خلیفه اى برگزید و موفّق نیز بود.
گفتم: اگر اجازه بدهى من سخن بگویم و بر من خشمگین نشوى، من سبب آن را خواهم گفت
عمر به من اجازه داد و من نیز گفتم: اینکه گفتى قریش خلیفه اى برگزید و موفّق نیز بود، اگر قریش آن کس را که خدا اختیار کرده بود (یعنى على را بر مى گزید)، آن زمان موفّق بود. امّا اینکه گفتى قریش کراهت داشت که خلافت و نبوّت در ما جمع شود، بدان که خداوند در قرآن گروهى را که از پیروى دستورات الهى کراهت داشتند، نکوهش کرده، مى فرماید:

ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ
آنها از آنچه که خداوند نازل کرده کراهت داشتند و از این رو، خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد.
خلیفه دوم (در برابر سخنان ابن عبّاس عصبانى شد و سخنانى گفت، از جمله) گفت: به خدا سوگند! در دل هاى شما بنى هاشم حسادتى است که از بین نمى رود و کینه و غِشّى وجود دارد که هرگز زایل نمى شود!».
گفتم: آرام باش اى امیرالمؤمنین! قلبهاى گروهى که خداوند از آنها رجس و پلیدى را برده و به طور کامل آنها را پاک گردانیده، به حسادت و غش وصف نکن! زیرا قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز از قلب بنى هاشم است
عمر خشمگین شد و (در برابر پاسخ منطقى ابن عبّاس) گفت: «إلیک عنّی یا ابن عبّاس; اى ابن عبّاس از من دور شو!».



چند نکته:
1- عمربن الخطاب،خودش آغازگر سخن بود،اما در آخر بر سر ابن عباس داد می زند که از پیش من برو!!
2- ابن عباس از او پیمان گرفت که عصبانی نشود،اما عمر در برابر سخنان منطقی ابن عباس،تاب نمی آورد و شروع به اتهام زنی می کند(دقیقا مانند وهابیون امروزی!!)
3- ابن عباس،انتخاب علی ع را از سوی خدا می داند(برخلاف اعتقاد وهابیون که خلافت را الهی نمی دانند)
4- اتهام حسادت و کینه به تمام بنی هاشم از سوی عمربن الخطاب-یعنی نگفت:همه جز رسول الله! بلکه گفت همه شما بنی هاشم!! حتی بعد از اینکه ابن عباس به او گفت:این گروه،خداوند پلیدی و گناه و رجس را به طور کامل از آنها دور کرده،و پیامبرص هم از بنی هاشم است،تایید نکرد حرف ابن عباس را! وگرنه ابن عباس را از خود دور نمی کرد!! و این یعنی اینکه:عمربن الخطاب حتی قلب  پیامبرص-را حسود و و پر از کینه و غل و غش می داند!
5- معمولا کسی که منطقی و پیرو حق باشد،در برابر حرف حق،تسلیم می شود،اما عمربن الخطاب را ببنید که چطور وقتی کم می اورد،بر سر ابن عباس داد می زند و می گوید:از اینجا بلند شو برو!!!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی