انصار آل محمد(ص)

کتاب:تاریخ طبری ج4ص378 و 379
چاپ:دارالمعارف مصر
قال محمد وحدثنی إبراهیم بن سالم عن أبیه عن بسر بن سعید قال وحدثنی عبدالله بن عیاش بن أبی ربیعة قال دخلت على عثمان رضی الله عنه فتحدثت عنده ساعة فقال یا ابن عیاش تعال فأخذ بیدی فأسمعنی کلام من علی باب عثمان فسمعنا کلاما منهم من یقول ما تنتظرون به ومنهم من یقول انظروا عسى أن یراجع فبینا أنا وهو واقفان إذ مر طلحة بن عبید الله فوقف فقال أین ابن عدیس فقیل ها هو ذا قال فجاءه ابن عدیس فناجاه بشیء ثم رجع ابن عدیس فقال لأصحابه لا تترکوا أحدا یدخل على هذا الرجل ولا یخرج من عنده قال فقال لی عثمان هذا ما أمر به طلحة بن عبید الله ثم قال عثمان اللهم اکفنی طلحة بن عبید الله فإنه حمل علی هؤلاء وألبهم والله إنی لأرجو أن یکون منها صفرا وأن یسفک دمه إنه انتهک منی ما لا یحل له...
عبد الله بن عیاش بن ابى ربیعه گوید: پیش عثمان رفتم و ساعتى به نزد وى سخن کردیم گفت: «اى ابن عیاش بیا» دست مرا گرفت و سخنان کسانى را که بر خانه در عثمان بودند شنیدیم یکى مى‏گفت: «در انتظار چه هستید؟» یکى مى‏گفت: «صبر کنید شاید تغییر رفتار دهد» گوید: در آن اثنا که من و او ایستاده بودیم طلحة بن عبید الله که از آنجا گذر مى‏ کرد ایستاد و گفت: «ابن عدیس کجاست؟» گفتند: «همین جاست» گوید: ابن عدیس آمد و طلحه با وى آهسته چیزى گفت، آنگاه ابن عدیس باز گشت و به یاران خود گفت: «نگذارند کسى پیش این مرد رود یا از پیش وى در آید» گوید: عثمان به من گفت: «این را طلحة بن عبید الله به او دستور داده» آنگاه گفت: «خدایا شر طلحة بن عبید الله را از من بس کن که او،اینها را به سر من ریخته و برانگیخته. امیدوارم که سودى از این نبرد و خونش ریخته شود که مرا به ناروا به‏ بلیه دچار کرد...

وهابیون در این شبکه ها می گویند: شورشی های بی دین یا منافقین عثمان را کشته اند! همه چی زیر سر ابن سبا بود!
خود عثمان می گوید: نخیر،شورشی کیه؟ طلحه مردم را بر سر من ریخته!
الان ما چه کنیم؟این وسط عثمان راست می گوید یا وهابیون؟